کتاب "حکایت دولت و فرزانگی" توسط نشر قطره، تألیف مارک فیشر و ترجمه گیتی خوشدل در 109 صفحه منتشر شده است.
داستان مربوط به جوانی سی و دو ساله است که در یک شرکت تبلیغاتی کار می کند و به شدت از کارش بیزار و دلزده است و
به دنبال راهی برای افزایش درآمد خود می باشد
در همین حین به توصیه عموی بسیار پولدارش که از جوانی ثروت زیادی کسب کرده است به ملاقات یک پیرمرد میلیونر می رود
که یک میلیونر و ثروتمند خودساخته است و پیرمرد میلیونر در خلال اتفاقاتی بسیار جالب و غیر منتظره نکاتی را به جوان گوشزد می کند که
افراد موفق و ثروتمند با رعایت این نکات همواره در هر شرایطی می توانند به مسیر خود ادامه دهند و به اهداف خود دست یابند
این داستان در پایان یک پرش به آینده و زمانی دارد که جوان داستان به هدفش رسیده است و به ترتیب در کتاب های راه و رسم میلیونر ها
و معبد میلیونر ها اثر مارک فیشر که ادامه ی حکایت دولت فرزانگی و به گونه ای جلد های بعدی آن هستند درس هایی که جوان تا رسیدن به هدف می آموزد با جزئیات بیان شده اند.
قسمتی از کتاب بدین شرح است:
بیشتر مردم میترسند چیزی بخواهند و وقتی عاقبت چیزی میخواهند، به اندازهی کافی اصرار نمیورزند و این خطاست!
یک سوال بسیار مهم از خودت بپرس چطور شده که هنوز دولتمند نشدهای؟
آیا به طور جدی این سوال را از خودت پرسیدهای؟
آیا از کارت راضی هستی؟
یقین حاصل کن که در انتخاب حرفههایت مثبت باشی. همه ثروتمندان و دولتمندان کارهایشان را دوست دارند و کار برایشان فعالیتی لذت بخش است. پس از شغلت لذتت ببر و دوستش داشته باش.
اگرچه باید از کارت لذت ببری، اما به تنهایی کافی نیست. برای دولتمند شدن باید از اسرار آن آگاه باشی. آیا به راستی معتقدی این اسرار وجود دارند؟
اگر فکر میکنی نمیتوانی دولتمند شوی، به ندرت دولتمند میشوی پس باید با شور و شوق طالب آن باشی. بزرگترین محدودیت کمبود تخلیل است به همین دلیل اسرار دولتمندی در همه جا تا این حد حفظ شده است.